فرزند خلبان آنتونف:پدرم خلبان اف5 بود و بارها هواپیمای آسیب دیده را سالم به زمین نشانده بود

پایگاه خبری عقاب نیوز :

روزنامه شرق مصاحبه زیر را با پسر خلبان هواپیمای آنتونف که اخیرا سقوط کرد انجام داده است:

 

خلبان ایزد‌پناهی بر اساس گفته‌های کارشناسان در لحظات آخر سقوط مانع برخورد هواپیما با ساختمان‌ها شد، در این‌باره چیزی شنیده‌اید؟
پدر همیشه به فکر مردم بود او هشت‌سال برای دفاع از کشور و مردمش جنگید و وقتی شنیدم او با مهارتی که داشته هواپیمای در حال سقوط را کنترل کرده تا روی منطقه مسکونی سقوط نکند اصلا تعجب نکردم شاید برای دیگران تعجب‌آور باشد اما برای اعضای خانواده‌اش که تفکرات او را در مورد مردم می‌دانستند اصلا تعجب‌آور نبود.
پدرتان در دوران جنگ هم حادثه‌ای را تجربه کرده بود؟
پدرم خلبان هواپیمای جنگی بود و در ارتش خدمت می‌کرد. در طول سال‌های جنگ بارها در عملیات‌ها شرکت کرده‌ بود و همیشه هم‌رزمانش می‌گفتند چطور هواپیمای آسیب‌دیده را با مهارت زمین می‌نشاند. همیشه در مواقع خطر سعی می‌کرد طوری هواپیما را هدایت کند که تا حد ممکن به کسی آسیبی وارد نشود. پدرم در چند عملیات مهم شرکت کرده‌ بود و افتخارات زیادی داشت اما هیچ‌وقت دوست نداشت درباره کارهایی که کرده صحبت کند و می‌گفت من از میهن‌ام دفاع کردم و این وظیفه هرایرانی است. او در خلبانی مهارت بسیار زیادی داشت، کسی که بتواند جنگنده اف‌پنج را در حالی که با ضدهوایی‌ عراقی‌ها آسیب شدید دیده بارها و بارها به سلامت بنشاند قطعا مهارت زیادی دارد.
پدرتان از چه زمانی خلبانی هواپیماهای مسافربری را برعهده گرفت؟
خلبان ایزد‌پناه بعد از بازنشستگی از ارتش همچنان به فعالیت خود ادامه می‌داد. پدرم عاشق پرواز و مردم بود بارها از او خواستیم دیگر کار را کنار بگذارد و بیشتر برای خانواده وقت بگذارد اما می‌گفت وقتی می‌توانم در قسمتی دیگر به کشورم خدمت کنم چرا نباید این کار را بکنم. همیشه دیگران را به خودش ترجیح می‌داد حتی زمانی که مشکلی ایجاد می‌شد به‌جای اینکه به فکر خودش باشد اول به دیگران فکر می‌کرد او یک وطن‌پرست واقعی بود و همیشه سعی می‌کرد بدون حاشیه سرباز کشورش باشد.
ظاهرا خواهر شما در آخرین پرواز پدرتان قبل از سقوط همراه او بود در این‌باره توضیح می‌دهید ؟
بله درست است. خواهرم و شوهرش صبح روز حادثه در تهران کاری داشتند و می‌خواستند با هواپیما به تهران بیایند پدرم گفت  خودش هم پرواز دارد.
دو بلیت برای آنها تهیه کرد تا با هم به تهران بیایند وقتی به فرودگاه مهرآباد رسیدند خواهرم منتظر مانده ‌بود تا با پدر خداحافظی کند و بعد برود اما پدرم برای بدرقه مسافران ایستاده‌ و بعد هم به خواهرم گفته ‌بود باید با مسافران خداحافظی کند و او را راهی کرده‌ بود.
چه زمانی در جریان سقوط هواپیما قرار گرفتید؟
یکی از دوستان از فرودگاه با ما تماس گرفت و سراغ پدر را گرفت از سقوط چیزی نگفت اما سوالاتی پرسید که ما مشکوک شدیم می‌خواست بداند پدرمان با چه هواپیمایی و کی پرواز کرده‌ است وقتی اینطوری صحبت کرد شک کردم بعد خودمان پیگیر شدیم و چند جا تلفن زدیم و متوجه شدیم در تهران هواپیمای پدر سقوط کرده‌ است. خواهرم آن زمان در فرودگاه بود اما با خبر نشده‌ بود تا اینکه ما تماس گرفتیم و موضوع را به او گفتیم.
چه مدتی بود که پدرتان با این نوع هواپیما پرواز می‌کرد؟
مدت زیادی بود. این هواپیما مثل موم در دستش بود او تسلط زیادی روی هواپیما داشت و به همین خاطر هم در آخرین لحظه وقتی که متوجه شده دیگر سقوط هواپیما قطعی شده‌ است طوری هواپیما را هدایت کرد که در منطقه مسکونی سقوط نکند و به مردم کمتری آسیب برساند اطمینان دارم اگر راهی بود که خودش را فدا کند اما مسافران نجات پیدا کنند حتما این کار را می‌کرد. پدرم عاشق زندگی و مردم بود. ما دوخواهر و دوبرادر هستیم هیچ‌وقت با ما بدرفتاری نکرد و هیچ خاطره تلخی از او نداریم در این مدت که پدرم را از دست دادم گاهی با خودم می‌گویم ای‌کاش یک‌بار سرم داد می‌زد ای‌کاش یک‌بار با من بدرفتاری می‌کرد تا به خودم می‌گفتم یک خاطره بد هم از پدرت داری اما او هیچ‌چیز جز مهر پدری و عشق به ما نداد. یادگاری‌ای که ما از پدرمان داریم و نسبت به او احساس دین می‌کنیم این است که راه او را در خدمت و مهربانی با مردم ادامه دهیم و همان‌قدر که او در برابر خدماتی که برای کشور و مردم می‌کرد بی‌توقع بود بی‌توقع باشیم. پدرم شاگردان زیادی داشت در این مدت آنها به دیدار ما آمدند و هیچ‌کدام حتی یک خاطره بد هم از پدر نداشتند و در مورد مهارت‌های پدر در آموزش می‌گفتند. او عاشق پرواز بود و در پرواز هم رفت.
 
 


این صفحه را به اشتراک بگذارید

نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه: